پرینازپریناز، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
پریمهرپریمهر، تا این لحظه: 7 ماه و 22 روز سن داره
مامان افسانهمامان افسانه، تا این لحظه: 35 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
بابا محسنبابا محسن، تا این لحظه: 36 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
سالگرد عقدمون💍👫👩‍❤️‍👨👨‍👩‍👧‍👧💞❤️سالگرد عقدمون💍👫👩‍❤️‍👨👨‍👩‍👧‍👧💞❤️، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره
سالگرد عروسیمون💍👫👩‍❤️‍👨💞❤️سالگرد عروسیمون💍👫👩‍❤️‍👨💞❤️، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
وبلاگ پریناز و پریمهروبلاگ پریناز و پریمهر، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

آلبوم خاطرات پریناز و پریمهر

دختر که داشته باشی انگار خودت را با دست خودت پرورش می دهی ....

دختر که داشته باشی انگار خودت را با دست خودت پرورش می دهی .... انگار مادری را از کودکی تجربه می کنی.... دختر است، از کودکی آفریده شده برای مادری، آن هنگام که عاشقانه موهای عروسکش را شانه می زند و قربان صدقه های مادرانه اش را نثار عروسکش می کند، لالایی برایش می خواند و به رویش می خندد.... دختر است ،  آفریده شده تا از کودکی از عزیزانش مراقبت کند، آن هنگام که خسته از مشغله های روزانه کنارت می نشیند و دست هایت را با دست های کوچکش نوازش می کند.... وقتی حتی نه پدر و نه همسر دردت را نمی فهمند، به چشم هایت خیره می شود و می گوید : مامان چرا خوشحال نیستی؟! دختر که داشته باشی باید غمت را پنهان کنی، بغضت...
31 ارديبهشت 1397

چقدر من تو را دوست دارم دخترم😘😘😘

لکنت، فقط از کار ماندن زبان نیست چشم ها هم گاهی روی یک چهره گیر می کنند.... دخترم چقدر من دیدنت را دوست دارم!!! در خواب .... در غروب ..... در همیشه ی هرجا ..... هرجایی که بتوان تو را دید ..... صدا کرد و از انعکاس نامت کیف کرد !!! چقدر من تو را دوست دارم دخترم😘😘😘 اگه دنیا یه درخته پر از میوه ی کاله همیشه تو سبز سبز باش لحظه ی رسیدگی باش اگه این ترانه تنها واسه تو یه شعر سادست دل نبند با این ترانه تو خودت ترانگی باش ...
10 ارديبهشت 1397

مرا به حال خوشی دعوت کن

دانه دانه می بافم روی هر ریشه قالی میان تارو پود زندگی می بافم هر لحظه ناب زندگی را رنگی ثبت می کنم میان هر ریشه تکه پازلی از خاطره بوته های رنگی از گلهای باغ زندگی مرا به حال خوشی دعوت کن به یک فنجان چای لبخند بجای قند..... ...
8 ارديبهشت 1397

گفته بودم که می خوام نگاهتو تابلو نقاشی کنم

گفته بودم که می خوام نگاهتو تابلو نقاشی کنم گفته بودم که می خوام نقاشیم چشم تو رو کتاب کنم من میخوام تو نقاشیم رنگای تازه بذارم با قلم موی وجودم روی بوم با موهای شب یلدایی تو شعر ببافم گفته بودم که دلم میخواد تو شعر خاطرم که رو بوم نقاشی ست دونه دونه حرفا رو خورشید و آفتاب بکنم همه رو پیشکش چشمای سیاهت بکنم گفته بودم که اگر دستاتو نقاشی کنم کف دستات دو سه تا میخک قرمز میذارم ...
4 ارديبهشت 1397

هوشیار ترینم .....

بادکنکی از احساسم سبک بار بین زمین و آسمانم رنگ شقایقی زیبا میشوم از سرخی لبانت که رنگ قلب من است .... بند اتصالم در دست کودکان احساس با لبخندی شیرین و پاک که عشق را می برند به افلاک ..... در امواج خیالت شاهپرک ها همیشه در پروازند صدای بالهایشان بهترین زمزمه ی بودنت .... در مسیر گلستان آرزوهایم میان گلی متولد میشوی و تنت سرشار از بوی گل است قطره ای از عرق تنت کا فی است برای مستیم هوشیار ترینم ..... ...
3 ارديبهشت 1397
1